رمان | رمان بوك | دانلود رمان عاشقانه رمان | رمان بوك | دانلود رمان عاشقانه .

رمان | رمان بوك | دانلود رمان عاشقانه

دانلود رمان حجاب من

رمان حجاب من

رمان حجاب من

دانلود رمان حجاب من اثر zeinab z با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم + ويرايش شده

مرتبه و درجه اول رمان زينب يه دختر گيلانيه … يه دختر از يه خانواده ي ديندار كه در ۱۱ سالگي به تقاضاي پدرش بين چادر و مانتو حجاب برتر يعني چادر رو انتخاب كرده ، دختر بزرگ ميشه ناآگاه از اينكه از وقتي نه سالش بوده يه احساس و عاطفه اي نسبت به پسرعموش پيدا كرده و روز به روز حسش قوي تر ميشه ، اما آگاه ميشه كه پسرعموش يكي ديگرو دوست داره و به دختر حكايت ما ميگه كه …

خلاصه رمان حجاب من

گوشمو به تلفن نزديكتر كردم تا بتونم صداشو بشنوم اما دريغ!

مامانم با دستش منو به آرومي هول داد كه عقبتر برم منم كه ديدم تلاشم براي شنيدن صداش بي فايدست بيخيال شدمو رفتم سر ميز و مشغول خوردن عصرونم شدم!

زينب مامان چته نزديك بود لهم كني پشت تلفن … زن عموت بود … خب چي ميگفت ؟

هيچي حرفاي هميشگي … تو هنوز عصرونتو تموم نكردي ؟ پاشو پاشو برو درستو بخون كنكور داري مثلا …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان حجاب من


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۰۳:۳۵:۵۴ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان سقف كاغذي

رمان سقف كاغذيرمان سقف كاغذي

دانلود رمان سقف كاغذي اثر بهارگل با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

روايتگر آدم هايي كه هركدام در گذشته خودشون رو جا گذاشتن و براي پيداكردن قلب و روحشون دست به هركاري مي زنند ، از دختر پرآوازه اي كه با يك گذشته نا معلوم هشت سال به بدنامي معروف شده و به خاطره همين گذشته تلخ روز عقدش مجبور به فرار ميشه ، از گذشته مردي خوش نام و سرشناس كه براي جبران اشتباهاتش دست به هركاري ميزنه …

خلاصه رمان سقف كاغذي

براي بار هزارم به كاغذتو دستم خيره شدم … چشمم به خط تيره مثبت خشك شده بود!

هنوزهم باور كردنش سخته … با حرص كاغذ مچاله شده رو به گوشه اي پرت كردم!

چشمام سياه تاريكي مي كرد … از شدت ضعف سرم رو به مبل تكيه
دادم و چشمام رو با درد روي هم گذاشتم!

همين امروز كه قرار بود جشن دو نفره اي داشته باشيم بايد اين خبر گند بزنه به حالم!

صداي زنگ تلفن سكوت سنگين خونه رو شكست … اونقدربي حسو حال بودم كه نمي تونستم خودم رو به سمتش برسونم!

بعدچند تا بوق صداش تو فضا پيچيد … الو ديار … عزيزم … هنوز نرسيدي ؟

فكر مي كردم بيشتر از من مشتاق اومدن به خونم باشي … امشب يكم ديرتر ميام ولي قول ميدم تاصبح جشن بگيريم!

هرموقع رسيدي زنگ بزن نگرانتم …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان سقف كاغذي


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۰۳:۳۵:۰۵ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان ياسمين

رمان ياسمينرمان ياسمين

دانلود رمان ياسمين اثر مرتضي مودب پور با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا ويرايش شده با لينك مستقيم

پسري بنام بهزاد عاشق دختري به اسم فرنوش ميشه ، بهزاد پسري فقير و دانشجوي پزشكيست و فرنوش دختري خوشگل و بسيار پولدار و پسرخاله ش يكي از خواستگاراي او و خودش رو نامزد فرنوش ميدونه اما از اونجايي كه فرنوش عاشق بهزاده ، تا اينكه مادر فرنوش كه مخالف ازدواج اين دو بوده از بهزاد ميخواد كه به ديدنش بياد و اونجاست كه از بهزاد ميخواد كه بگذاره فرنوش با پسر خاله ش ازدواج كنه و …

خلاصه رمان ياسمين

كاوه … چرا اينقدر طولش دادي پسر … ترم تموم شد ديگه!

حالا كو تا دوباره بچه ها رو ببينم … داشتم ازشون خداحافظي مي كردم … تو چي ؟

چرا سرت رو انداختي پايين و رفتي ؟ يه خداحافظي اي يه چيزي!

كاوه … هيچي نگو … من مخصوصاً رفتم يه گوشه قايم شدم!

به هر كدوم از اين دخترا قول دادم كه مامانم رو بفرستم خواستگاري شون!

الان همشون مي خوان بهم آدرس خونه شون رو بدن!

تو همين موقع يه ماشين شيك و مدل بالا پيچيد جلوي ما و با سرعت رد شد بطوريكه آب و گل توي خيابون پاشيد به شلوار ما …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان ياسمين


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۱۹:۵۵ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان باورم كن

رمان باورم كنرمان باورم كن

دانلود رمان باورم كن اثر آرام رضايي با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

آنيد كيان دانشجوي مهندسي كشاورزي يه دختر شمالي كه كرج درس ميخونه ،  به خاطر توصيه ي يكي از استاد ها كه پيشنهاد داده بود كه براي بهتر يادگيري درس بهتره كار عملي انجام بدن و به طور مستقيم روي گل و گياه كار كنن ، بنا به عللي آنيد تصميم ميگيره كه به عنوان يه پرستار براي يه خانم سالمند توي يه خونه ي بزرگ كه وسط يه باغه كار كنه كه بتونه از باغش براي يادگيري رشته اش استفاده كنه ، آنيد از عمد دنبال خونه اي ميگرده كه بدون مرد باشه و خونه خانم احتشام بهترين جاست چون سالهاست كه بچه هاي خانم احتشام خارج از كشور زندگي ميكنن ، همه چيز خوب پيش ميره تا روزي كه آنيد از مرخصي مياد و …

خلاصه رمان باورم كن

آنيد به سرعت سوار اتوبوس شد و تو جاش نشست … از پنجره ي اتوبوس پدرش و ديد كه كنار ماشين ايستاده و براش دست تكون مي ده!

اونم دستي به نشانه ي خداحافظي براي پدرش تكون داد و آروم تو جاش نشست … هدفون و از كيفش در آورد و مشغول گوش كردن به آهنگ شد!

آنيد سفر با اتوبوس و دوست داشت و تنها دليلش هم اين بود كه تو اتوبوس هر بار فيلم جديدي پخش ميشد و نصفي از راه و بدون اينكه بفهمي طي ميكرد!

آنيد به فيلم ديدن علاقه ي زيادي داشت همين طور كتاب خوندن و خيلي دوست داشت … عاشق ماجرا جويي بود … آنيد فرزند دوم از يك خانواده ي پنج نفري بود يك خواهر بزرگتر و يك برادر كوچكتر از خودش داشت!

خواهرش آنيتا ازدواج كرده بود و يك دختر كوچولوي ناز ماماني به اسم عسل داشت … دلش براي آنيتا تنگ شده بود دلش براي اون كوچولوي معصوم با اون نگاه مهربون و لبخند شيرين پر ميكشيد!

آنقدر عجله داشت كه حتي نتونسته بود عسل و كه خوابيده بود ببوسد و ازش خداحافظي كنه … آنيد تو يكي از شهر هاي شمالي زندگي ميكرد و خودش دانشجوي مهندسي كشاورزي تو كرج بود …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان باورم كن


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۱۹:۱۲ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان باديگارد

رمان باديگارد

دانلود رمان پليسي باديگارد اثر shaloliz با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

درباره دختريه به نام آوا كه براي حرفه باباش هميشه محافظ شخصي پا به پاشه ، اما دختر از سر يكدندگي با پدرش باديگاردها رو دور ميزنه يا انهزامشون ميده …

خلاصه رمان باديگارد

صبح با صداي زنگ از خواب بيدار شدم. زود رفتم دوش گرفتم … وقتي كه جلوي آينه نشستم … ديدم كه صورتم يكم كبود شده!

لوازم آرايشمو برداشتم و شروع كردم به آرايش كردن ، تا ميتونستم آرايش كردم ، به خودم تو آينه نگاه كردم!

آوا جون آماده براي جنگ امروز … از اتاق بيرون رفتم … ديدم يه مردي دم در ايستاده!

هه هه لابد باديگارد جديدمه … صبر كن تو هم حالتو ميگيرم!

سلام كرد … جوابشو ندادم و مستقيم رفتم پايين … رفتم توي آشپزخونه و به صغري خانم و ميلاد سلام كردم … تا لقمه اول رو گذاشتم دهنم سر و كله بابا همراه اون مرد پيدا شد!

بابا … ايشون آقاي صادقي باديگارد جديدته … پوزخند صدا داري زدم … ميلاد با اشاره بهم فهموند كه چيزي نگم!

بابا … اين چه قيافه ايه كه براي خودت درست كردي … جواب من باز سكوت بود … بابا … آوا با توام … ميگم اين چه ريختيه براي خودت درست كردي!

اينجوري ميخواي بري دانشگاه …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان باديگارد


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۱۸:۴۰ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان آقايي كه اون باشه

رمان آقايي كه اون باشهرمان آقايي كه اون باشه

دانلود رمان آقايي كه اون باشه اثر Yektay ashegh & ali.radpoor با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با لينك مستقيم

آقايي كه ايشون باشه معلومه چي در مياد روايت يه پسر پولدار تهراني و از خود راضي به نام پاكان ، البته از چشم هاش ميشه حس كرد كه مرد مهربون و با احساسيه ، اما اينقدر تو ناز و نعمت بزرگ شده ، اينا براش كمرنگ شدن ، اگه من پزشك شخصي ايشونم دوباره اينا رو يادش ميارم …

خلاصه رمان آقايي كه اون باشه

خدايا خودت كمك كن!

وقتي رسيدم تهران سريع آدرس آپارتمان مون رو دادم … من رو كه رسوند، با عجله پياده شدم و رفتم جلو ساختمون كه دهنم از تعجب باز موند با چيزي كه ديدم!

ماشين پول دارترين پسر تهران جلو آپارتمان ما با كلي محافظ!

سريع رفتم بالا … صداي داد همسايه ها مي اومد … رسيدن من همزمان شد با داد يكي از محافظا گفت : خفه شين!

نگاه بابا به من كه پشت به پاكان ( پولدارترين پسر تهران ) و محافظش بودم افتاد … پاكان به طرفم برگشت و گفت:

به به … خانوم شما هم مال اين ساختموني ؟ ماتم برده بود  … محافظش داد زد : نشنيدي آقا چي گفتن ؟

به آرومي گفتم : مال … همين جام!

پاكان نيشخندي زد و رو به بقيه گفت : خوب من ديگه ميرم … آپارتمان شما آخرين آپارتمان اين منطقه بود كه من شخصا اومدم بهتون هشدار دادم!

مجوزش و همه كاراش جور شده و انجام شده … آپارتمان ها رو تا يه ماه ديگه تخليه كنين وگرنه هر چي شد پاي خودتونه!

و بي هيچ حرف ديگه همراه محافظش رفت و نگاه متعجب من رو روي خودش جا گذاشت!

با دو رفتم پيش بابا و گفتم: بابا جريان چيه ؟ همسايه ها ميزدن تو سر خودشون و گريه زاري ميكردن كه بابا دستم رو كشيد و تو خونه رفتيم … بايد تخليه كنيم!

با گنگي گفتم: چي ؟ بابا كلافه گفت: بايد اينجا رو تخليه كنيم و بريم از اين منطقه … نه ما بلكه تمام ساكنان منطقه …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان آقايي كه اون باشه


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۱۷:۴۶ توسط:رمان موضوع:

دانلود رمان شركت عشق

رمان شركت عشقرمان شركت عشق

دانلود رمان شركت عشق اثر بيتا منصوري با فرمت هاي pdf ، اندرويد، آيفون و جاوا با ويرايش و لينك مستقيم

سوگند به اسم تو ذكرت نشد جدا از من ، گرفت دست تو را پس چرا خدا از من ، چنان بسوي تو با سر دويدم‌ از سر شوق ، كه روي برف نماندست ردپا از من ، منم آن دختر از ديار غم ، منم آن كسي كه غم خورد و غم خوار بود ، منم منم منم تنها منم ، تنها ياري رسان خود منم ، خدايا دوستش داشتم چرا گرفتي دستش را از دست من ، خدايا من هنوز دوستش دارم برگردانش …

خلاصه رمان شركت عشق

خانوم پرونده هاي شركت هايي كه پيشنهاد كار بهتون دادن رو نگاه كردم و بهتريناشو جدا كردم گزاشتم رو ميزتون شما يكي رو انتخاب كنيد و به من اطلاع بديد كه من با شركت تماس بگيرم!

باشه ايي گفتم و راهي اتاقم شدم!

واي شركت دو هفته است حسابدار نداره … بايد به پرستو بگم اگهي بزن … اوف بايد معدلش هم بالا باشه تا راحت باشم!

بعداز كارهاي هر روز و روزمره سوار ماشينم شدم به سمت عمارت روندم … مستقيم رفتم تو اتاقم و لباسامو با يه تاپ و شلوارك عوض كردم رفتم سمت اتاق سينا!

داداشم يكسال تصادف كرده و نخاعش آسيب ديده و الان نميتونه راه بره!

افسردگي حاد گرفته و با كسي جز من حرف نميزنه … در زدم داخل شدم با خنده گفت : سلام پرنسس دادا …

به لينك زير مراجعه كنيد :

دانلود رمان شركت عشق


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۱ مهر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۱۰:۳۱ توسط:رمان موضوع: